محدودیت

یکی از این دوستای مجازی گف

نگو ازدواج نمیکنم چون عشق نیس اون عشق استوره ای

ک با حرفش قلبت بلرزه و یا حالی به حالیت کنه

به خواستگارت به چشم ی رفیق راه نگاه کن

ی رفیق ک میخوای بقیه عمرتو باهاش بگذرونی

اول زندگی مشکلاتی هس ک با گذشت دوستانه حل میشه 

بعد احتمالا دوسال میبینی چقد به همسرت وابسته شدی

فقط باید تعهد داشته باشی 

اونو با کس دیگ مقایسه نکنی

همونی ک هس رو بپذیری

اصلا میتونی ب چشم ی نجات دهنده نگاهش کنی

کسی ک تو رو از تنهایی و فشارها نجات میده

 

محدودیت...

من اطرافیانمو میبینم 

اونایی ک دیگ بعد جدایی سعی نکرده تنها بمونن

و سعی کردن آدم مناسب دیگه ای پیدا کنن

خوشبخت تر هستن

از مثلا

کسی ک تنهایی یا با همه بودن رو انتخاب کرده

+ در کل باید تلاش کرد

نباید جلوی اتفاقای تازه و زیبا رو ک ازدواج 

گرف

 

محدودیت...

خدایا کمکم کن این حرفا تو گوشم بره

باید روزی چندبار بگم 

اول اینکه 

پدر و مادرم برام کافیه برای اینکه حس تنهاییم از بین بره

تا خودمو مجبور نکنم با بودن با هر کسی 

ک حس میکنم به هم نمیخوریم یا مشکلی هس

دوم

اگ فردی رو پیدا کردم ک دیدم مناسب

بخاطر وفاداری به عشق یا 

نداشتن اون حس محبت رد نکنم

مخصوصا من ک دخترم

اگ پسر بودم میتونستم بیشتر بگردم

در هر صورت

محدودیت...

از همه ی اونایی ک تو این روزای سخت 

دلداریم دادن 

تو اون تنهایی وحشتناک و خفقان تنهام نذاشتن واقعا ممنونم

الان یه هفته اس ک مطمن شدم ازدواج کرده

طبیعی داغون باشم

ولی

مطمنم 

و

باید خوب بشم

برام دعا کنید 

 

محدودیت...

الان وضعیتم خیلی بهتر از چند روز قبل 

قلبم گاهی انگار ضربانش تغییر میکنه ولی

خیلی بهتر 

پس حتما

ماه دیگ بهترم

باید دوره اش بگذره

محدودیت...

اون تونست 

منم میتونم 

اگ الان همین ک حرف ازدواج رو میزنم یعنی حالم اینقد بد نمیمونه

قبلا حتی نمیتونستم به ازدواج فک کنم

 

محدودیت...

وحشت این مسیر ک نمیدونم تهش چکار میکنم

تموم وجودمو گرفته

چ کنیم زندگی همینه

مشخص و قابل پیش بینی نیست

خدایا خودمو به تو سپردم ده سال از زندگیمو گند زدم

گند به معنای واقعی

کمکم کن ادامه مسیر رو بهتر برم

محدودیت...

سگ طوطی یا هر پرنده و چرنده ای 

ک بشه سرگرم شم باهاش شدیدا لازم

ی سری گلدون دارم 

هی میرم نازشون میکنم

البته نمیخوام اینا جای شوهر رو بگیرن

ولی باید تا اونموقع ی کاری کنم

محدودیت...

خوشبحال پسرا

اگ حوصله نداشته باشن میگن مامان من زن میخوام

مامانه هم اینور و اونور 

چندنفر رو پیدا میکنن خواستگاری و فلان

ولی دخترا 

یا باید بشینن خواستگار بیاد

یا وقتی دوس میشن تا طرف رو راضی کنن به ازدواج 

خیلی سخت

الانم کسی ازدواج نمیکنه

با این وضعیت

ولی خب خدابزرگه

میدونم دیر یا زود پیداش میکنم=))

+ اصلا راجع به شوهر ک مینویسم

روحیم بهتر میشه

انگار هدف دارم و قرار نیس تا آخر عمر زانوی غم بغل بگیرم

محدودیت...

فهمیدم چرا

الان بجای فک کردن به اون و اشتباهات خودم

دارم تموم تلاشمو میکنم ک به موضوع دیگه ای فک کنم

مهم نیس ک چقد عملیش کنم

تا الان حالمو بهتر کرده

به امید روزی ک خودمو ببخشم و اونم ببخشم

همه ی اتفاقات رو دیگ نادیده بگیرم

من باید حالم خوب شه

زود

محدودیت...